آدم‌های ساکت

آدم‌های ساکت

Mahdi Jaberi's blog
آدم‌های ساکت

آدم‌های ساکت

Mahdi Jaberi's blog

آقای رفسنجانی؛ امام درباره "مهدی" با ما سخنی نگفته بود!



   به قلم مهدی جابری/ در این نوشتار به بررسی برخی اظهارات و نوشته‌های هاشمی رفسنجانی در یک ماه اخیر (فروردین 1394) می‌پردازم.


علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی از دو-سه سال اخیر به حرف‌های نو و تعابیر جدید روی آورده است. او می‌خواهد در دهه‌های پایانی عمر خویش، تاریخ و قضاوت تاریخی مردم درباره هشت‌دهه‌ی زندگی خود را تغییر داده و یا دست‌کم تحت تاثیر قرار دهد. 

برخی‌ها و دوستانشان که تا دو-سه دهه قبل، در کوچه‌ها و خیابان‌ها رنگ بر مو و روی زنان و جوانان می‌ریختند و فرار می‌کردند، این روزها در حال سیاه کردن افکار عمومی هستند تا افراد دیگری را به جای خود، متحجر و افراطی معرفی کنند. آنها اکنون "فرار به جلو" را ترجیح می‌دهند. اما بهتر است بدانند که هشتاد سال از تاریخ کشور و نیز سی‌سال اخیر آن را نمی‌توان در دو-سه سال تغییر داد. اسناد آن روزها موجود است!   


هاشمی رفسنجانی در یک ماه گذشته نیز به روند "رنگ‌عوض‌کردن" ادامه داد؛ روندی که شاید بتوان از آن با عنوان "پوست‌اندازی یک سیاستمدار کهنه‌کار" نیز یاد کرد.  نخستین روزهای بهار 1394 همراه بود با سیاه‌کاری و سیاه‌بازی. بهاری که پیام‌آور خوبی‌ها و نیکی‌هاست، امسال نخستین روز خود را طور دیگری تجربه کرد و به مردم ثابت کرد که با بهار واقعی و حقیقی فاصله دارند.

مصادیق افراط را بگویم آقای هاشمی؟! بگویم...؟

بهار امسال با این جملات هاشمی رفسنجانی آغاز شد: "جملگی بالغ‌تر شده‌ایم، زخم افراط خورده‌ایم امّا روئین‌تن شده‌ایم... در روزگارانی که جمعی به افراط، لباس رهبانیت و آخرت‌پرستی پوشیده بودند و جمع دیگری به تفریط، گرفتار دنیاپرستی شده بودند... ما نیز در انقلابمان دچار افراط و تفریط‌ها شده‌ایم، از همان دوران مبارزه با شاه تا همین امروز. چون بنای تلخکامی برایتان ندارم از گفتن مصادیقش درمی‌گذرم."


آقای رفسنجانی! ای کاش مصادیقش را می‌گفتید. چون بیشتر مصادیق افراط و تفریط، به دولت‌های پنجم و ششم و برخی دوستان  شما بازمی‌گردد که البته هم آنها و هم شما این روزها مشغول بازی کردن با رنگ‌هایی مثل بنفش هستید، آن‌هم برای سیاه‌بازی! و من نیز چون بنای تلخ‌کامی برایتان ندارم، مصادیق افراط و تفریط این افراد را بازگو نمی‌کنم و فقط یک جمله می‌گویم: "ما در دوران شما، پیر شدیم آقای رفسنجانی! و شما جوان مانده‌اید!!"  


اما درباره "روئین‌تن شدن"! آری! زخم افراط و تفریط را ما و پدران و مادرانمان خوردیم تا برخی‌ها در دولت‌های مرتبط با شما، روئین‌تن شوند! آنقدر روئین‌تن که زور هیچ‌کس به آنها نرسد؛ حتی دستگاه قضایی کشورۤ! شما درست می‌گویید؛ همیشه درست می‌گفتید؛ بیش از 30 سال است که درست می‌گویید. اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد را احتمالا به یاد دارید که هر کس در درست‌گویی دولت‌های پنجم و ششم شک می‌کرد، جایش کجا بود! خفقانی که آن دولت‌ها بر ملت تحمیل کرده بودند، در تمام تاریخ انقلاب مثال‌زدنی است. اما آقای هاشمی! این انقلاب راه خود را از میان کجی‌ها و نادرستی‌ها پیدا می‌کند و هستند افراد دلسوز و دانایی که سنگ‌هایی که این عده به چاه انداختند را در آینده‌ای نزدیک خارج کنند و البته می‌دانیم که 30 سال سنگ‌اندازی بر راه مردم و انقلاب، خسارتی متوجه کشور کرده است که به این زودی‌ها نمی‌توان به بهبودش امیدوار بود؛ اما همچنان معتقدیم که بهار نزدیک است؛ نزدیک‌تر از آن چیزی که بعضی‌ها در خواب‌ها و کابوس‌هایشان می‌بینند. امید داریم که پوست‌اندازی‌های این عده آنقدر ادامه یابد که خودشان باشند و آن روز را از نزدیک ببینند؛ چراکه آن روز، روز مرگ بدخواهان مردم و انقلاب مردم است. 


طعنه‌ی تاجران آتلانتیک شمالی به دنیاپرستی!

در نوشته‌ی خود، به دنیا پرستی کنایه زده‌اید! عجب! چه طنز تلخی دارد این روزهای سخت انقلاب.  چه قدر کلام شما "می‌نشیند" اما نه بر دل! شما که خود سال‌ها معکوس حرف زده‌اید و سخن گفته‌اید، نیک می‌دانید که حرف زدن با افعال معکوس، چه‌قدر برای فردی مثل من سخت است. آری! شما درست می‌گویید. ای کاش در کشور ما همه مثل شما فکر می‌کردند و فرزندان خود را از دنیاپرستی منع می‌کردند. شما یک مردم‌مدار واقعی هستید. مردم کشته‌مرده‌ی شما و اظهارات‌تان هستند. تمام مردم تهران در انتخابات مجلس ششم به شما رای دادند اما شما به زور نفر آخر جازده شدید! ایرانی‌ها در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1384 نیز به شما رای دادند اما خب، آرا به نفع یک نفر دیگر جابجا شد! ما نیز با شما هم‌عقیده‌ایم. به روزی رسیده‌ایم که کاخ‌نشین‌ها، طعنه به دنیاپرستان می‌زنند و ساکنان و تاجران جزایر آتلانتیک شمالی و وابستگان ارشد رانت‌خواران کرسنت و توتال، حرف‌های عجیب و غریب می‌زنند.

 آنها که وثیقه‌ی آزادی پسرشان، 100 میلیارد ریال بود و آن را یک‌لحظه آماده کردند، باید ترک دنیا را از شما بیاموزدند آقای هاشمی! به یاد دارم که سال‌ها قبل وقتی بازپرس محترم دادسرای فرهنگ و رسانه از من خواست تا وثیقه‌ای پنجاه میلیون ریالی آماده کنم، گفتم "مرا بازداشت کنید!"

می‌دانید 100 میلیارد ریال چه قدر است!؟ ما حتی نمی‌توانیم در نگاه اول، تعداد صفرهایش را از حفظ بگوییم حتی اگر سه صفر از پول ملی حذف شود! اگر یکی از "بچه‌های مردم" قرار باشد این وثیقه را آماده کند، ترجیح می‌دهد در زندان بپوسد. اما بچه‌های دیگران با توسل به پوست‌اندازی پدرانشان، ده برابر این پول را در مدت یک دقیقه، شاید یک ثانیه، از جیب خودشان یا جیب بلند پدر بیرون می‌کشند و همه چیز را می‌خرند؛ مردم را و قانون را و انقلاب مردم را.   


فردا هم برای شما!

من شیفته‌ی حرف‌های شما در بخش پایانی دلنوشته‌ی نوروزی‌تان هستم؛ همانجا که نوشته‌اید: "من باشم یا نباشم مطمئنم افراط و خشک مقدسی‌ها روز به روز منزوی‌تر خواهد شد. پس به حرمت اعتدال علوی می‌گویم: مردم ایران، سلام! فردا از آنِ شماست." 

چه عجب! شما برای نخستین بار از "نبودن" خودتان سخن گفته‌اید و حاضر شده‌اید به چنین چیزی فکر کنید. اما ما دعا می‌کنیم که شما همچنان باشید و آن روز را ببینید. همان بهار واقعی که افراط و تفریط منزوی می‌شود و فردی دیگر پیام نوروزی‌اش را می‌دهد و شما فقط یک شنونده خواهید بود در آن روز: "سلام بر تو ای بهار انسان‌ها، سلام بر تو ای خرّمی دوران‌ها..."    

راستی؛ چه خوب! حداقل فردا را به ما داده‌اید! ببخشید آقای رفسنجانی! یک سوال دارم: پس دیروز و امروز متعلق به چه کسی یا چه کسانی بود؟ من الان با یک خلاء زمانی روبرو شده‌ام. دیروزمان که بر باد رفت، امروزمان که در هواست. دیروز پدران و مادران ما در جبهه‌های جنگ از کشور دفاع می‌کردند اما بچه‌های از ما بهتران، مشغول کارهای دیگری بودند! برادران و خواهران و پدران و مادران ما خون دادند تا آنها امروز مشغول مکیدن خون باشند! خویشان ما جان دادند تا این عده امروز "جان بگیرند"! جان ما را! 

ما مردم ایران این بذل و بخشش را نمی‌خواهیم. آقای رفسنجانی؛ فردا هم از آنِ شما! ما خواسته‌ای نداریم جز اینکه "دیروزمان را به ما برگردانید و امروزمان را نیز! فردا باشد برای خودتان و خانواده‌تان!"  

بگذریم؛ همان‌طور که شما از دنیا گذشته‌اید! بهتر است به سراغ حرف‌های دیگرتان در یک ماه اخیر برویم.


بالاخره دولت روحانی "خوب است" یا "خواب" است؟!

 چند روز پیش در دیدار با رییس بنیاد شهید و معاون رییس‌جمهور گفتید: "روحانی و کابینه‌اش حقیقتاً مخلصند". اما گویا دچار فراموشی تاریخی شده‌اید. البته خیلی هم دور نیست. تقریبا یک سال قبل، نهم اردیبهشت 1393، گفته بودید: "وزیران دولت روحانی بیشتر خواب و تنبل هستند!"

مردم کدام حرف و موضع شما را قبول کنند؟ البته ما شرایط شما را درک می‌کنیم و به شما حق می‌دهیم که هر کاری انجام دهید و هرگونه سخن بگویید.


همچنین چهارشنبه 26 فروردین ماه امسال در سایت خود خاطره‌ای از رهبر انقلاب در سال 1369 اشاره کرده‌اید و به نقل از ایشان نوشته‌اید: "آقای هاشمی این‌قدر به امام نزدیک بود، این قدر مورد اعتماد امام بود، حرف‌ها و درد دل‌هاى امام را بیشتر از دیگران شنیده و خبر دارد. حالا عده‌یى دایه های مهربانتر از مادر همین‌طور حرف مى‌زنند و اصلاً نمى‌دانند که حرف دل امام چه بود!"

شما در شرایطی به منظور مقابله با افرادی که این روزها به انتقاد از شما می‌پردازند، به اجبار و با زور به ذکر خاطرات قدیمی رهبر انقلاب متوسل شده‌اید که ایشان این روزها درباره‌ی شما سکوت کرده‌اند و مصلحت نظام را خیلی بهتر و بیشتر از شما تشخیص می‌دهند!  اما درباره‌ی امام راحل. ما و پدرانمان به یاد نداریم که امام (ره) درباره‌ی مهدی هاشمی رفسنجانی یا دیگر اطرافیان شما سخن گفته باشند و خط قرمزی هرچند تلویحی برای ما ترسیم کرده باشند! بی‌شک اگر امروز امام راحل در قید حیات می‌بود، بین "هاشمی" و "مردم"، مردم را انتخاب می‌کرد؛ همانطور که رهبر انقلاب نیز "طرف مردم را دارند" و "طرف مردم هستند" نه طرف احزاب و اشخاص!

بخش عمده‌ای از مشکلات و اختلافات مردم با شما در این سال‌ها و این روزها، به فرزندان شما و اطرافیانتان مربوط می‌شود. چرا سعی در فرافکنی و انحراف موضوع دارید؟ چرا می‌خواهید در "تاریخ‌نگاری‌تان" خود را مظلوم جلوه دهید؟ آری! من هم قبول دارم که بخشی از این مردم مشکلی با شخص شما ندارند اما یک جمعیت قابل توجه، هنوز درباره ابعاد و نوع فعالیت فرزندان و اطرافیان شما سوال و تردید دارند و منتظر پاسخ هستند. امام راحل نیز منعی برای پیگیری قضایی دست‌اندرکاران ایرانی توتال و کرسنت و ... قائل نشده بودند مگر اینکه در خواب، چیزی به شما الهام شده باشد. چون بعضی‌ها در خواب هم امام را می‌بینند و همان خواب را جزو خاطراتشان با رهبر کبیر انقلاب ثبت می‌کنند!  آنها هرجا که "کم می‌آورند" به دنبال جمله‌ای از امام می‌روند و اگر چیزی پیدا نکنند، می‌گویند: "امام را دیشب در خواب دیدم..."!


طنز‌های تلخی در این انقلاب گنجانده شده است اما یقین داریم که تلخی‌ها و طنزگویان  می‌روند و انقلاب جریان دارد...    


.

         

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد